نبض دلـم کنــار " تــ ــو " آرامــ میزند

با که گویم غم دل جز تـــو که غمخوار منی، همه عـالم اگرم پشت کند یـــار منی

نبض دلـم کنــار " تــ ــو " آرامــ میزند

با که گویم غم دل جز تـــو که غمخوار منی، همه عـالم اگرم پشت کند یـــار منی

می خوام
شعری شوم سپید
تا تـ ــو مرا بسرایی
ای آمیخته در همه لحظه های منـــ
" یا بن الحســن " ... !!!

طبقه بندی موضوعی

عطر انتظار

گرچه خسته ام، گرچه دلشکسته ام،

باز هم گشوده ام دری به روی انتظار

تا بگویمت، هنوز هم به آن صدای آشنا امید بسته ام.

 

ای تو صاحب زمان! ای تو صاحب زمین!

دل، جدا ز یاد تو آشیانه ای خراب وبی صفاست

یاد سبز و روح بخش تو یاد لطف بی نهایت خداست

کوچه باغ سینه ام، ای گل محمدی، به عطر نامت آشناست

آنکه در پی تو نیست، کیست؟

آنکه بی بهانه تو زنده است، در کجاست؟

 

ای کرامت وجود! باد غربتی که می وزد به کوچه های بی تو،

بوی مرگ می دهد، - بوی خستگی، فسردگی -

کوچه ها در انتظار یک نسیم روح بخش،

یک پیام آشنا و دلنواز، سینه را گشوده اند.

کوچه های ما همیشه عاشق تو بوده اند.

 

ای کبوتر دلم هوایی محبتت!

سینه ام، آشنای نعمت غم است

گر هزار کوه غم رسد، هنوز هم کم است

از درون سینه ام ناله های مرغ خسته ای به گوش می رسد.

بالهای زخمی ام، نیازمند مرهم است.

 

صبحگاه جمعه ها آفتاب یاد تو ز «ندبه»های ما طلوع می کند.

آنکه شب پس از دعا، با سرود اشتیاق و نغمه امید،

با دلی سفید خواب رفته است،

روز را به شوق دیدنت شروع می کند ای تو معنی امید و آرزو!

ای برای انتظار عاشقانه، آبرو!

عشقهای پاک، در میان خنده ها و گریه های عاشقان،

پیش عصمت الهی ات، خضوع می کند.

 

ای بهانه ای برای زیستن!

اشتیاق، همچو سبزه بهاره هر طرف دمیده است.

جمکران، جلوه ای از انتظار و شوق ماست

ای بهار جاودان، ای بهار آفرین،

ما در انتظار مقدم توییم، ای امید آخرین!

 

ای عزیز دل، پناه شیعیان ای فروغ جاودان!

سایه بلند نام و یاد تو، از سر و سرای عاشقان بیقرار، کم مباد

قامت بلند شوق، جز بر آستان پرشکوه انتظار، خم مباد..

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۱۰
خدیجه خاوری

موعود خدا مرد خطر می خواهد

آری سفر عشق، جگر می خواهد

ای جمعیت میلیونی عصر ظهور

او سیصد و سیزده نفر می خواهد!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۸
خدیجه خاوری

خیال تو در هیچ سبک شعری نمی‌گنجد

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۵۱
خدیجه خاوری


بهارِ چشمهای ترم
دلتنگی هایم را با کدام قایق خیال روانه ی دل دریائیت کنم
تا بدانی چه قدر دلتنگم
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۴۹
خدیجه خاوری


سرخی چشمها ؛
آبرو برایم نگذاشته !!!
من آلوده به زهرِ دلتنگیـم
نیایی
می میرم . . .
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۴۶
خدیجه خاوری


وقتی نیستی!
دنیا چیزی کم دارد،
مثل کم داشتن یک وزیدن،
یک واژه!
یک ماه!
در غیابِ چشمانت
همه ی خانه‌های شهر خالی ست،
و پنجره‌ها بسته ،
پرده‌هایی که پیدایند
یک جوری شبیه دیوار دیده می‌شوند
با این همه
همه ی من !
اگر چه بین من و تو هنوز دیوار است
ولی برای رسیدن بهانه بسیار است...
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۳۳
خدیجه خاوری

وصلی


به طول مدت "هجرانم" آرزوست ...!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۸:۳۰
خدیجه خاوری

چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا؟

دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا؟

قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد

نرگس مست کجا، همدمی خار کجا؟

اللهم عجل لولیک الفرج...

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۵۷
خدیجه خاوری

عُمرمون و زمانمون رو از دست می دیم غافل از اینکه به اماممون میگیم امام زمان، صاحب الزّمان، ولیِ عصر. ما همیشه گُمِ در زمانیم. ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست. از مدیریتِ برکتِ زمان، سکولارا هیچی حالیشون نمیشه. از لیلة القدر خیر من الف شهر چیزی نمیفهمند. قرار گرفتن در یک مکان خاص و یک زمان خاص، یک خواسته ی خاص و یک نیاز خاص در تو به وجود میاره که مورد اجابت قرار میگیره که زندگیت رو کن فیکون میکنه. علّامه طباطبائی(ره): «من 12 سال از عمرم در نجف بودم، 12 روز تعطیل بودم»؛ عاشورا؛ تازه اونم روز برکت دادنِ. اگه تو این حوزه شیش دونگ نباشی، همه ازت سوء استفاده میکنند، زمانِ شما رو میخرن برای کارای خودشون. طرف دلش گرفته، چرا شما باید وسیله ی دل خالی شدن او بشی؟ بِره یه کارِ دیگه کنه؛ بله! مشکلِ یه مسلمان، مشکل تو هم هست؛ ولی باید ارزششو داشته باشه؛ فراموش نشه مهمترین فرد در عالم هستی بعد از ولیِ زمان، خودِ تویی. اصلاً ولیِ زمان و ولیِ معصوم رو میخوای برای خودت، برای رشد و تعالی، تا با سرعت و بهره وریِ زیاد و با شیب تند به سمت او صعود بکنی. زمانی رو میخوای بذاری برای هدایتِ یه فردی، میبینی هدایت شدنِ آن فرد، داره عاملِ هدایت رو از تو دور میکنه، به دَرَک، ولش کن. من احساس میکنم با یه آدمِ مشکل دار اگه برم بچرخم که او را هدایت کنم، خودش باعث میشه که من مشکل دار بشم، چون احتمالش هست، دفعِ خطرِ احتمالی میکنم. با مدیریتِ زمان، زندگی و ازدواج و مطالعه تون، برخورد با رفقا و همه چی تون درست میشه. بفهمید چرا گفت: «وَالعصر إنَّ الإنسانَ لفی خُسر». در شبی یه قافله داشت میرفت، تاریک مطلق بدون ماه، گفتند از ریگِ بیابان جمع کنید. یه عدّه، اندکی جمع کردند. صبح شد. هر دو گروه ضرر کردند. اوّلیِ، که چرا جمع نکردیم؛ دومیِ، که چرا بیشتر جمع نکردیم. حدّاقل باید به 4 زبونِ دنیا تسلّطِ کامل میداشتم، و کاملاً شدنیِ. حاسِبوا قبلَ أن تُحاسبوا. مرگ، آخرِ ماجراست. برگِ عیشی به گورِ خویش فرست / دیگران نفرستند تو پیش فرست: داستانِ وقف باغ پدر و خرمای خشکیده. کائنات، زمین و زمان برای تو آفریده شده، برای تو یک نفر. تو استعداد خلیفةالله شدن رو داری. تو استعداد این رو داری که خدای تو بهت بگه صَنَعتُکَ لِنَفسی، تو را برای خودم آفریدم. تو استعدادِ این رو داری که به مرحله ای برسی که امام زمان تو، گریه کنه از دوریِ تو. یک شیعه ی اثنی عشری چون نعمتِ ولایت بهش داده شده، چند دَه برابر باهاش حساب میکنند. یک شیعه ی اثنی عشری و اصلاً ذرّیه ی حضرت ابراهیم(ع) مستعدّند. خدا حتّی به لحاظِ نژادی به این نژاد لطف کرده، یعنی بهره ی هوشی بیشتر داده. گفت تو برای رسیدن به این خواسته ها و اینکه قومِ برگزیده باشی و ظهور رقم بزنی، نیاز به این داری که یه سِری استعدادهای درونی هم  داشته باشی: استعدادِ هوشیِ تو، استعدادِ فیزیکیِ تو، استعدادِ سرزمینیِ تو؛ چی دیگه باید به مسلمونا میداد. جمعیت جوان زیاد. از 4 چیز در اون دنیا سؤال میشه، اوّلیش از عمرتونِ: داستان یخ فروش و فخر رازی. دومین سؤال از جوونیِ شماست، چون بیشترین استعدادها تو این زمانِ، حتّی برای رسیدن به خدا. آرمانگرایی جوون از همه بیشترِ. مهدویت یک آرمان و هدفِ عالیِ. این هدف عالی فقط در بستر فکری یک جوان خوب شکل میگیره. سؤال بعدی از مالِ که از کجا آوُردی و چجوری خرج کردی. این سه سؤال زیرگروهِ یه سؤال اصلیِ: اهل بیت(ع). امیر مؤمنان(ع): المرءُ ابن زمانه. نه تنها زمان، بلکه زمانه رو باید بشناسی. باید در یک تایم محدود، برنامه ریزی کنیم برای یک ابدیت.امام سجاد(ع) رو انگشترشان: مرگ، در قنوت میچرخوند مرگ رو نگاه میکرد. شبِ جمعه ها یا اوقات فراغت برید بهشت زهرا، از مرده ها یاد کنید، ازتون یاد میکنند. یاد بگیرید با یه تیر چند نشون بزنید.اگه قرارِ اماممون رو نبینیم و نرسیم، مؤمن به طوفان و کشتی نوح(ع) بمیریم. قرآن همش میگه تذکّر: برگ درختانِ سبز در نظر هوشیار / هر ورقش دفتری است معرفت کردگار. زمان، قابل بازگشت نیست، سرمایه ایِ که رفته. زمان گذرش احساس نمیشه چون پیوستگی و مداوت داره. مهمترین عنصری که ابلیس بر روی اون کار میکنه زمانِ. ابلیس موجودی بسیار زمانشناسِ: برا جوونی یه جور وسوسه، برا نماز صبح یه جوری ... . مدیریت زمان به معنای این نیست که ما سوارِ زمان بشیم، نشدنیِ؛ به معنیِ اینِ که بهره وریِ کامل و حدّاکثری داشته باشیم برای رسیدن به تعالیِ اخروی و سعادتِ دنیوی و اخروی.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۹
خدیجه خاوری

هر شب از التهاب غمت غرق زاری ام

در مجمر فراق تو اسپند کاری ام

آتش گرفته ام، نفسی زن، خموش کن

این شعله های سرکشی و بی قراری ام

تا که رَوَد به چشم همه دشمنانتان

تا دود گردد این شب چشم انتظاری ام

تا بشکفد تجسم دیدار رویتان

تا بگذرد خزان ز نگاه بهاری ام

آتش نشاندی و جگرم سوخت، شد چنان

سرچشمه ای که تا ابد از اشک جاری ام

بس نیست این همه گذر از کوچۀ خیال

بن بست شد زمینۀ خوش اعتباری ام

یک شب طلوع کن به خیالم که سر شود

این های های گریۀ شب زنده داری ام

شیرین ترین شکوه غزلها بیا مگر

با تو عوض شود غم تلخ قناری ام

ای ثروت خزانۀ هستی کمی بپاش

بر روزگار رو به غروب نداری ام

دیگر ز عهد جمعۀ دیگر کلافه ام

دیگر ز شنبه های پیاپی فراری ام

هر صبح جمعه تا به فراز نگاهها

تا کی میان این همه جمعه گذاری ام؟

عمری نشسته ام به کمینگاه ندبه ها

تا کی شوی شکار دو چشم شکاری ام

یک شب بیا و تکۀ نانی به من بده

تا خلق و خو عوض کنی از نفس هاری ام

ای صبح صادق، از شب من خون چکد بیا

پایان بده به گریۀ بی اختیاری ام

شاعر: صادق عموسلطانی

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۵۴
خدیجه خاوری