نبض دلـم کنــار " تــ ــو " آرامــ میزند

با که گویم غم دل جز تـــو که غمخوار منی، همه عـالم اگرم پشت کند یـــار منی

نبض دلـم کنــار " تــ ــو " آرامــ میزند

با که گویم غم دل جز تـــو که غمخوار منی، همه عـالم اگرم پشت کند یـــار منی

می خوام
شعری شوم سپید
تا تـ ــو مرا بسرایی
ای آمیخته در همه لحظه های منـــ
" یا بن الحســن " ... !!!

طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

زندگی‌نامه‌ی امام حسن عسکری علیه‌السلام:

نام یازدهمین امام شیعیان حسن و کنیه ایشان ابومحمد است. از القاب ایشان می‌توان به عسکری، زکی و تقی اشاره کرد. پدر بزرگوارشان امام علی النقی الهادی دهمین امام شیعیان و مادر گرامی آن حضرت بانویی به نام سوسن[۱] می‌باشد.

ایشان در سال 232 هـ.ق در مدینه متولد شدند و 13 سال آغازین زندگی پربرکت خود را در مدینه گذرانده سپس بقیه‌ی عمر شریف خویش را در سامرا بودند. مدت امامت ایشان 6 سال است. در سال 260 هـ.ق معتمد عباسی ایشان را به شهادت رساند.

هدایتگری شیعیان:

یکی از عمده‌ترین فعالیت‌های امام حسن عسکری علیه‌السلام محکم کردن بنیان‌های اعتقادی شیعیان بود که دراین راستا برای ترویج فرهنگ «تولی و تبری» و حب و بغض تلاش بسیاری کردند؛ زیرا این امور از ابزارهایی است که همواره به تحکیم عقاید مومنان کمک می‌کند.

از دیگر فعالیت‌های امام برای هدایت شیعیان، نوشتن نامه به طور گسترده بود و این کار با توجه به تدابیر شدید امنیتی که در آن زمان بر جامعه حاکم بود بسیار لازم و کارآمد بود. البته امام علیه‌السلام این نامه‌نگاری‌ها را در کنار اقداماتی مثل تربیت شاگردان و تشکیل شبکه‌ای گسترده از نمایندگان خود در سراسر بلاد اسلامی، به انجام می‌رساندند.

از دیگر ابزارهایی که حضرت بکار می‌بردند. استفاده از آگاهی‌های غیبی و نشان دادن کرامات به مردم بود. سیری در تاریخ زندگی ایشان، حاکی از این است که ایشان به خاطر اوضاع خاصی که بر جامعه آن زمان حکفرما بود؛ بیش از سایر ائمه صلی الله علیه و آله از این ابزار استفاده می‌کردند.

و سرانجام امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌بایست جامعه را طوری برای مواجهه با امر غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف آماده می‌ساخت که مردم بتوانند با غایب شدن رهبر و امام خود زودتر و راحت‌تر کنار آمده و علاوه بر این که این امر را بپذیرند؛ اعتقادشان به وجود امام عمیق‌تر شود. برای این هدف ایشان ارتباط مستقیم خود را با شیعیان محدود ساخته بودند و از طرف دیگر بر تولد حضرت مهدی علیه‌السلام بسیار تاکید می‌کردند.

اوضاع سیاسی زمان امام عسکری علیه‌السلام:

در زمان امامت حضرت امام حسن عسکری علیه‌السلام شیعیان قدرت یافته بودند و همچنین امام از یک موقعیت بسیار مهم اجتماعی و معنوی در بین مردم برخوردار شده بود. همین امور باعث شد که خلفای معاصر با زمان امامت ایشان یعنی معتز و مهتدی عباسی، در دوره‌هایی ایشان را زندانی کرده و به فکر قتل امام باشند. امام علیه‌السلام حتی در زندان‌های حکومت عباسی نیز تحت نظر بوده و مراقبان و جاسوسانی مخفی برای زیر نظر داشتن ایشان، وجود داشت.

این نشان دهنده‌ی شدت نفوذ امام و ترس و درماندگی خلفا از حضور و محبوبیت امام در جامعه است. و در نهایت این معتمد عباسى بود که چون دید زندان و مراقبت اثری ندارد امام را پنهانى مسموم کرده و به شهادت رساند.

 

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۲۷
خدیجه خاوری

محمد بن بحر شیبانی گوید: در سال 286 ق. وارد کربلا شدم و قبر آن غریب ـ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ـ را زیارت کردم سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم و در آن وقت گرما در نهایت خود بود و بادهای حارّه می‌وزید و چون به مشهد امام کاظم(علیه‌السلام) رسیدم، نسیم تربت آکنده از رحمت وی را استشمام نمودم که در باغ‌های مغفرت در پیچیده بود. با اشک‌های پیاپی و ناله‌های دمادم بر وی گریستم و اشک، چشمانم را فرا گرفته بود و نمی‌توانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و ناله‌ام قطع گردید، دیدگانم را گشودم. پیرمردی را دیدم پشت خمیده با شانه‌های منحنی که پیشانی و هر دو کفِ دستش پینه سجده داشت و به شخص دیگری که نزد قبر همراه او بود می‌گفت: ای برادرزاده! عمویت به واسطه علوم شریف و غیوب دشواری که آن دو سیّد به وی سپرده‌اند شرف بزرگی یافته که کسی جز سلمان بدان شرف نرسیده است و هم‌اکنون مدّت حیات وی استکمال پذیرفته و عمرش سپری گردیده است و از اهل ولایت مردی را نمی‌یابد که سرّش را به وی بسپارد. با خود گفتم: ای نفس! همیشه از جانب تو رنج و تعب می‌کشم و در همه حال برای کسب علم بدین سو و آن سو می‌روم و اکنون گوشم از این شخص سخنی را می‌شنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وی دلالت دارد. گفتم: ای شیخ! آن دو سیّد چه کسانی هستند؟ گفت: آن دو ستاره نهان که در سُرّ من رأی خفته‌اند. گفتم: من به موالات و شرافت محلّ آن دو در امامت و وراثت سوگند یاد می‌کنم، که من جویای علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنان باشم.

گفت: اگر در گفتارت صادق هستی آنچه از آثار و اخبار آنان داری بیاور و چون کتب و روایات را وارسی کرد، گفت: راست می‌گویی. من بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصاری و از موالیان امام هادی و امام عسکری(علیه‌السلام) و همسایه آنها در «سرّ من رأی» بودم. گفتم: برادرت را به ذکر برخی از مشاهدات خود از آثار آنان گرامی بدار.

گفت: مولای ما امام هادی(علیه‌السلام) مسائل بنده فروشی را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمی‌کردم و از این رو از موارد شبهه‌ناک اجتناب می‌کردم تا آنکه معرفتم در این باره کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم.

یک شب که در «سرّ من رأی» (سامرا) در خانه خود بودم و پاسی از شب گذشته بود، کسی درِ خانه را کوفت، شتابان به پشت در آمدم دیدم کافور ـ فرستاده امام هادی(علیه‌السلام) ـ است که مرا به نزد او فرا می‌خواند. لباس پوشیدم و بر او وارد شدم دیدم با فرزندش ابومحمد و خواهرش حکیمه خاتون از پس پرده گفت‌وگو می‌کند، چون نشستم فرمود: «ای بشر! تو از فرزندان انصاری و ولایت ائمه(علیهم السلام) پشت در پشت، در میان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل‌بیت هستید و من می‌خواهم تو را مشرّف به فضیلتی سازم که بدان بر سایر شیعیان در موالات ما سبقت بجویی، تو را از سرّی مطّلع می‌کنم و برای خرید کنیزی گسیل می‌دارم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۱۰:۱۵
خدیجه خاوری

راستی می‌دونی امام زمان علیه‌السلام یار همدلی است که خیلی زود با تو انس می‌گیره و هر وقت صدایش بزنی جوابت رو می‌ده. می‌دونی می‌تونی هر وقت خواستی زیر لب با او درد دل کنی؟ اگه این کار رو بکنی بیشتر با او انس می‌گیری و رفیق‌تر می‌شی. خیلی آسون و شیرینه؛ امتحان کن! مثلاً یه وقتی رو در اول صبح یا در شب قبل از خواب انتخاب کن و همیشه همون موقع یکی دو دقیقه به زبون مادریت با امام زمان علیه‌السلام حرف بزن.
به خاطر این می‌گم یه وقت معین را تعیین کن که یادت نره، وگرنه نیازی به این کار نیست؛ می‌دونی شیطون سر این راه نشسته تا جلوتو بگیره یا راهت رو عوض کنه، همین الان از امام زمان بخواه که این هم‌صحبتی با خودش را روزیت بکنه. دوست خوبی داریم به خدا، حیفه قدرش رو ندونیم!
یا عـلی

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۹
خدیجه خاوری

باز هم، صحبت فرداست قرارِ ما ها
باز هم، خیر ندیدیم از این فرداها

چقدر پای همین وعده ی تو پیر شدند
جگر "مادر ها" موی سر "بابا ها "

سیزده قرنِ گذشته همه اش فردا بود
پس چه شد آمدنِ آن نفرِ فردا ها

سیزده قرن، نفس هایِ زمین پر شده از...
"پسر فاطمه"ها ای "پسر زهرا "ها

سیزده قرن، تو آن جایی و ما این جائیم
چه کنم راه به آن جا ببرند این جاها

خُب بگوئید بمیرید اگر قسمت نیست
دیدن یک نفر از... یک نفر از آقاها

باز کُرسی زمستانی ما گرم نشد
باز هم سرد گذشتند، شب یلداها

علی اکبر لطیفیان

 

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۳۷
خدیجه خاوری