عُمرمون و زمانمون رو از دست می دیم غافل از اینکه به اماممون میگیم امام زمان، صاحب الزّمان، ولیِ عصر. ما همیشه گُمِ در زمانیم. ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه ست. از مدیریتِ برکتِ زمان، سکولارا هیچی حالیشون نمیشه. از لیلة القدر خیر من الف شهر چیزی نمیفهمند. قرار گرفتن در یک مکان خاص و یک زمان خاص، یک خواسته ی خاص و یک نیاز خاص در تو به وجود میاره که مورد اجابت قرار میگیره که زندگیت رو کن فیکون میکنه. علّامه طباطبائی(ره): «من 12 سال از عمرم در نجف بودم، 12 روز تعطیل بودم»؛ عاشورا؛ تازه اونم روز برکت دادنِ. اگه تو این حوزه شیش دونگ نباشی، همه ازت سوء استفاده میکنند، زمانِ شما رو میخرن برای کارای خودشون. طرف دلش گرفته، چرا شما باید وسیله ی دل خالی شدن او بشی؟ بِره یه کارِ دیگه کنه؛ بله! مشکلِ یه مسلمان، مشکل تو هم هست؛ ولی باید ارزششو داشته باشه؛ فراموش نشه مهمترین فرد در عالم هستی بعد از ولیِ زمان، خودِ تویی. اصلاً ولیِ زمان و ولیِ معصوم رو میخوای برای خودت، برای رشد و تعالی، تا با سرعت و بهره وریِ زیاد و با شیب تند به سمت او صعود بکنی. زمانی رو میخوای بذاری برای هدایتِ یه فردی، میبینی هدایت شدنِ آن فرد، داره عاملِ هدایت رو از تو دور میکنه، به دَرَک، ولش کن. من احساس میکنم با یه آدمِ مشکل دار اگه برم بچرخم که او را هدایت کنم، خودش باعث میشه که من مشکل دار بشم، چون احتمالش هست، دفعِ خطرِ احتمالی میکنم. با مدیریتِ زمان، زندگی و ازدواج و مطالعه تون، برخورد با رفقا و همه چی تون درست میشه. بفهمید چرا گفت: «وَالعصر إنَّ الإنسانَ لفی خُسر». در شبی یه قافله داشت میرفت، تاریک مطلق بدون ماه، گفتند از ریگِ بیابان جمع کنید. یه عدّه، اندکی جمع کردند. صبح شد. هر دو گروه ضرر کردند. اوّلیِ، که چرا جمع نکردیم؛ دومیِ، که چرا بیشتر جمع نکردیم. حدّاقل باید به 4 زبونِ دنیا تسلّطِ کامل میداشتم، و کاملاً شدنیِ. حاسِبوا قبلَ أن تُحاسبوا. مرگ، آخرِ ماجراست. برگِ عیشی به گورِ خویش فرست / دیگران نفرستند تو پیش فرست: داستانِ وقف باغ پدر و خرمای خشکیده. کائنات، زمین و زمان برای تو آفریده شده، برای تو یک نفر. تو استعداد خلیفةالله شدن رو داری. تو استعداد این رو داری که خدای تو بهت بگه صَنَعتُکَ لِنَفسی، تو را برای خودم آفریدم. تو استعدادِ این رو داری که به مرحله ای برسی که امام زمان تو، گریه کنه از دوریِ تو. یک شیعه ی اثنی عشری چون نعمتِ ولایت بهش داده شده، چند دَه برابر باهاش حساب میکنند. یک شیعه ی اثنی عشری و اصلاً ذرّیه ی حضرت ابراهیم(ع) مستعدّند. خدا حتّی به لحاظِ نژادی به این نژاد لطف کرده، یعنی بهره ی هوشی بیشتر داده. گفت تو برای رسیدن به این خواسته ها و اینکه قومِ برگزیده باشی و ظهور رقم بزنی، نیاز به این داری که یه سِری استعدادهای درونی هم داشته باشی: استعدادِ هوشیِ تو، استعدادِ فیزیکیِ تو، استعدادِ سرزمینیِ تو؛ چی دیگه باید به مسلمونا میداد. جمعیت جوان زیاد. از 4 چیز در اون دنیا سؤال میشه، اوّلیش از عمرتونِ: داستان یخ فروش و فخر رازی. دومین سؤال از جوونیِ شماست، چون بیشترین استعدادها تو این زمانِ، حتّی برای رسیدن به خدا. آرمانگرایی جوون از همه بیشترِ. مهدویت یک آرمان و هدفِ عالیِ. این هدف عالی فقط در بستر فکری یک جوان خوب شکل میگیره. سؤال بعدی از مالِ که از کجا آوُردی و چجوری خرج کردی. این سه سؤال زیرگروهِ یه سؤال اصلیِ: اهل بیت(ع). امیر مؤمنان(ع): المرءُ ابن زمانه. نه تنها زمان، بلکه زمانه رو باید بشناسی. باید در یک تایم محدود، برنامه ریزی کنیم برای یک ابدیت.امام سجاد(ع) رو انگشترشان: مرگ، در قنوت میچرخوند مرگ رو نگاه میکرد. شبِ جمعه ها یا اوقات فراغت برید بهشت زهرا، از مرده ها یاد کنید، ازتون یاد میکنند. یاد بگیرید با یه تیر چند نشون بزنید.اگه قرارِ اماممون رو نبینیم و نرسیم، مؤمن به طوفان و کشتی نوح(ع) بمیریم. قرآن همش میگه تذکّر: برگ درختانِ سبز در نظر هوشیار / هر ورقش دفتری است معرفت کردگار. زمان، قابل بازگشت نیست، سرمایه ایِ که رفته. زمان گذرش احساس نمیشه چون پیوستگی و مداوت داره. مهمترین عنصری که ابلیس بر روی اون کار میکنه زمانِ. ابلیس موجودی بسیار زمانشناسِ: برا جوونی یه جور وسوسه، برا نماز صبح یه جوری ... . مدیریت زمان به معنای این نیست که ما سوارِ زمان بشیم، نشدنیِ؛ به معنیِ اینِ که بهره وریِ کامل و حدّاکثری داشته باشیم برای رسیدن به تعالیِ اخروی و سعادتِ دنیوی و اخروی.
هر شب از التهاب غمت غرق زاری ام
در مجمر فراق تو اسپند کاری ام
آتش گرفته ام، نفسی زن، خموش کن
این شعله های سرکشی و بی قراری ام
تا که رَوَد به چشم همه دشمنانتان
تا دود گردد این شب چشم انتظاری ام
تا بشکفد تجسم دیدار رویتان
تا بگذرد خزان ز نگاه بهاری ام
آتش نشاندی و جگرم سوخت، شد چنان
سرچشمه ای که تا ابد از اشک جاری ام
بس نیست این همه گذر از کوچۀ خیال
بن بست شد زمینۀ خوش اعتباری ام
یک شب طلوع کن به خیالم که سر شود
این های های گریۀ شب زنده داری ام
شیرین ترین شکوه غزلها بیا مگر
با تو عوض شود غم تلخ قناری ام
ای ثروت خزانۀ هستی کمی بپاش
بر روزگار رو به غروب نداری ام
دیگر ز عهد جمعۀ دیگر کلافه ام
دیگر ز شنبه های پیاپی فراری ام
هر صبح جمعه تا به فراز نگاهها
تا کی میان این همه جمعه گذاری ام؟
عمری نشسته ام به کمینگاه ندبه ها
تا کی شوی شکار دو چشم شکاری ام
یک شب بیا و تکۀ نانی به من بده
تا خلق و خو عوض کنی از نفس هاری ام
ای صبح صادق، از شب من خون چکد بیا
پایان بده به گریۀ بی اختیاری ام
شاعر: صادق عموسلطانی
همیشه نشستهایم و پشت سر هم برایش «باید» بافتهایم. لیست بلند بالایی از «باید»ها ساختهایم تا او بیاید و همهشان را به تنهایی بر دوش بکشد و تمام دردهای جامعه بشری را به تنهایی مداوا کند و تمام انتظارات ما را برآورد.
هر چه فکر میکنم یادم نمیآید جایی به خودم گفته باشم«آقا از من چه انتظاری دارد؟»
خوب که فکر میکنم، میبینیم ما شدهایم درست لنگه بنی اسرائیلیهایی که به موسایشان گفتند: «ما همین جا نشستهایم؛ تو با خدایت برو و دشمنان را از ارض موعود بیرون کن؛ بعد ما میآییم و با آرامش در آن سرزمین زندگی میکنیم.»
انگار ما هم میخواهیم موسایمان را که میآید تا نجاتمان دهد و از چنگال فرعونها برهاند؛ تک و تنها، با خدایش به جنگها و سختیها بفرستیم و منتظرش بمانیم تا با پیروزی برگردد و یک جهان پر از صلح و آرامش را دو دستی تقدیممان کند.
آیا زمان آن نرسیده است که از خود بپرسیم «او از من چه انتظاری دارد؟»
شاید اگر او را بشناسم، انتظاراتش هم برایم شناختنی شوند:
او منادی عدالت است؛ پس از من انتظار دارد، در سرزمین کوچک زندگی خودم، به هیچ کس ظلم نکنم؛ حتّی به خودم.
او میراثدار رسالت آخرین پیامبر است. پیامبری که آمد تا دست بشر را در دست سعادت و پرواز بگذارد؛ پس از من انتظار دارد دستم را از دست سعادت بیرون نکشم و به او پشت نکنم و از مسیر رسالت دور نشوم.
او امام قیام است؛ پس از من انتظار دارد آماده قیام باشم و گوش به زنگ حادثه. نه اینکه جمعههایم را در تب و تاب دنیا در رختخواب فراموشی و بی خیالی به ظهر بسپارم و حتّی به نوای ندبهای دلم را به صدای شیهه اسبی و چکاچک شمشیری وعده ندهم.
او امام تکامل بشریت است؛ پس از من انتظار دارد در جادة تکامل و صعود راه بسپرم نه در بیراهه نقصان و نزول.
او ساقی زلالترین آب آفرینش است؛ پس از من انتظار دارد پیاله کوچکم را از گندابه هر بیغولهای پر نکنم و به آلودگی هر فرهنگی در نیالایم.
او امام حکمت و آگاهی و بصیرت است؛ پس از من انتظار دارد از چشمههای حکمتهای آسمانی بنوشم و سرافراز آگاهیهای متعالی باشم و هر گام زندگیام را با بصیرتی شایسته پیروان او بردارم.
میدانم؛ همه اینها شوخی هستند. همه اینها از دست من بر میآیند. امّا نمیدانم چرا این حال و هوای بنیاسرائیلی این قدر به مذاقمان خوش میآید؟!
شاید حقّمان است که ما هم مثل بنیاسرائیل، این همه سال در بیابانهای دنیای مادّی سرگردان شدهایم و به سرزمین موعود، به مدینه فاضله مهدوی راهمان نمیدهند!
نمیدانم تا کی در این حال و هوا میمانیم؛ اما میدانم تا خودمان نخواهیم و ندانیم که چه باید بخواهیم، تا دنیا دنیاست، بشر روی آرامش را نخواهد دید.
گردآورنده : حجت الله مومنی
منبع : راسخون
پیشگفتار:
اوائل سوره هایی چند از قرآن مجید
اصطلاحی به نام حروف مقطعه آمده است که در اول بیست و نه (29) سوره از سور قرآن
قرار دارد و بیست و شش (26) سوره از این تعداد «مکی» و سه سوره دیگر «مدنی» است .
در مورد این حروف چه در قرآن و چه در احادیث و روایات مطلبی که از حقیقت معنایی
این حروف پرده بردارد نیامده است . از این رو همواره به عنوان موضوعی پیچیده باقی
مانده و مفسّران قرآن درباره آنها نظریات مختلفی ارائه داده اند . نظر اکثر مفسرین
اینست که قرآن به این حروف اشاره صریحی نداشته است و در قرآن کریم یا احادیث نبوی
غیر از آنچه یاد شد هیچ نشانه یا حدسی که بتواند بحث پیرامون حروف مقطعه اوایل
سوره ها هدفی را مشخص کند وجود ندارد.
البته باید گفت ، صحیح نیست که در قرآن چیزى یافت شود که فهم آن از ذهن ما خارج
باشد در صورتى که قرآن در منتهى درجه فصاحت و بلاغت است و رهبر به سوى سعادت و سبب
تکمیل نفوس مردم می باشد و آیه آیه 9 سوره بنى اسرائیل« إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ
یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ» و آیه 174 سوره نساء می فرماید: « قَدْ جاءَکُمْ
بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً » بمجموع این
کتاب شریف اشاره دارد. اگر چه می توان گفت که بعضى از مواقع بنا به اقتضاء حکمت و
مصلحت برخى از مطالب در قالب بعضى از الفاظ سر بسته بیان می شود که درک آن بدون
دقّت و ضمیمه مطالب دیگر بآسانى میسر نمی گردد.
و به همین دلیل مفسرین برای تحقیق درباره آنها تلاش زیادی کرده اند و به بحر عمیقی
داخل گشته اند ، حبیب الله نوبخت نویسنده کتاب دیوان دین معتقد است که حروف مقطعه
در اوائل سوره ها عنوان مطالب آن سوره هاست البته مختصر و منحوت عنوان . ولی
نظریات این عده فقط نظریات فردی است و مورد قبول دانشمندان قرار نگرفته است ، از
این رو دانشمندان این حروف را جزو اسرار و رازهای پنهانی خداوند می دانند که جز
خداوند متعال و راسخین در علم ، کسی به سرّ آن ها آگاهی ندارد و همگی بر این نظر
تأکید دارند که خدا به مقصود خویش آگاه تر است.« سرّ من اسرار اللَّه استاثره
اللَّه بعلمه »
زان گونه پیام ها که او پنهان دارد*****یک ذرّه بصد هزار جان نتوان داد.