«بسم الله الرحمن الرحیم»
سیدی سلام…!
مولای من سلام…!
گل نرگسم سلام…!
راستش را بخواهید، درددل و واگویهای برایتان آوردهام…!
نمیدانم چرا این حرفها را میخواهم به شما بگویم!
حال که مخاطب آنها، خود من هستم!!
سیّدی…!
گه گاهی
چنان «من» به من غالب میشود که خیال میکنم با یک تسبیح صلوات و یک دعای فرج و گه
گاهی به یادتان افتادن، چقدر خوب منتظری میشوم!
آری! اعتراف میکنم که گه گاهی فقط به یاد
شما میافتم….!!
آخر آنقدر سرم شلوغ است و درگیر زندگیام
که اصلاً فرصت به یاد شما بودن و با شما بودن را ندارم…!!
شما هم که به خیال خام خودم، در پس پردۀ
غیبتاید و دور از ما به عبادت و کار خود مشغولید…!!
دیگر چه نقطۀ اتصالی است که دائم باید به
یاد شما، منتظر باشم…!؟
مهدیا…!
بعضی وقتها با وجود همۀ نداشتهها و نبودنهایم،
خودخواهی چنان به سویم حملهور میشود که گاهی خودمم «منم» را باورم میشود!
این «منم» که ای کاش هرگز نبود….
شرمگینم که باید چنین اعترافهای سختی را
برایتان بازگو کنم….
آری مولای من…!
عاشقی و انتظار فقط لقلقۀ زبان است و بس…؛
آخر کدام عاشقی اینگونه زندگی میکند که
ما میکنیم؟؟
آیا با این به یاد شما بودنهای گاه و
بیگاه، میتوان گفت عاشقیم؟؟
میتوان گفت منتظریم؟؟
میتوان گفت دوستدار شما و ظهور شماییم؟؟
تازه از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان…!! با خود توهمی هم میکنم و به «منم» میگویم:
با این همه انتظار، چرا آقا و اینهمه سرسنگینی…!!؟
کمی جرات هم که داشته باشم خودم را از آن ۳۱۳ نفر میدانم و تمام…!
اما ای دل غافل…
این رسم عاشقی و انتظار نیست…
این رسم دلدادگی و محبت نیست…
دقیقتر که فکر میکنم میبینم، عشق و
عاشقیهایی که اطرافمان هست و ما آنها را یا از روی هوس میبینیم، یا از روی
نیاز، یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم، فراتر از اینهاست که ما در حق شما انجام میدهیم…! چه رسد عشق حقیقی و انتظار راستین…!!
عاشقیهای دنیایی پرحرارت و تبدار است!!
لحظه شماری عاشق و معشوق برای وصال… انتظار زنگ تلفن یا اساماسی که خبر از
احوال یار داشته باشد…! اگر یکی-دو روز از معشوق خبری نشود، عاشق چهها که نمیکند!؟ پریشانحالی
به کجاها که نمیرسد!؟
دست از پا نمیشناسد که به وصل معشوق برسد…
سبزه و گل و آب و هرچه که میبینید، یاد
معشوق میکند…
همۀ دنیا و هوا و حتی نفسکشیدن، او را به
یاد معشوق میاندازند…
عاشق حاضر است هر چه معشوق میخواهد انجام
دهد و هر چه معشوق بخواهد به دیدۀ منت میپذیرد. حتی اگر کندن کوه باشد یا بزرگتر
از آن…
آآآخ……
خاک بر سر دل ویرانم که حتی نتوانست عاشق
هوسی و زودگذر هم برای شما بشود……..
خوب شد ادعاهایم شسته شد!
خوب شد فهمیدم که عاشقی فراتر از اینهاست…!
فهمیدم، هستند کسانی که واقعا مرید شمایند
و در خدمت شما…!
هستند کسانی که در رکاب شما باشند و خوش
به سعادتشان…!
آآآآه…!
خوشا به حال آنان که با شما سرو سری دارند…!
خوشا به حال آنها که شما قابلشان بدانید
و دستی بر پشتشان بکشید…!
خوشا بحال آنها که شما امری با ایشان
داشته باشید…!
آقاجان…
درست است که ما از آن مردمان خوشسعادت و
همرکاب شما نمیشویم، ولی خدا را گواه میگیرم که ما هم علاقمند شماییم. ما هم
دوست داریم در رکاب شما باشیم. ما هم میخواهیم منتظر باشیم….
فقط نمیدانم شیطان چگونه فریبمان میدهد
که خودمان هم نمیفهمیم…!!!
مولاجان…
دعایمان کنید تا شاید ما هم آنگونه شویم
که شما دوست دارید…!
دعایمان کنید تا شاید ما هم به وظایف دینی
و منتظری خود عمل کنیم…
دعایمان کنید تا شاید ما هم آنگونه رفتار
کنیم که شما میپسندید و خواستار آنید…
دعایمان کنید تا غرور و خودخواهی و تکبر و
«منهایمان» را از خودمان دور کنیم…
گل نرگسم…
نظری فرما تا شاید ما هم مهدوی شدیم…!
یابنالحسن…
یابقیةالله عجل علی ظهورک…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن، صلواتک
علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و
دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
برحمتک یا ارحم الراحمین
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟
و ای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی ...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند
مگر این منجی دلسوز، طرفدار ندارد، که غریب است؟
و عجیب است
که پس از قرن و هزاره
هنوزم که هنوز است
دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش، زیاد است
که گویند
به اندازه یک «بدر» علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپه اش یار ندارد!
**********
جواب امام زمان
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی،
ز هجران و غمم ناله سرایی، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی « تو کجایی؟ » تو کجایی ؟
باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت، ز هدایت، ز محبت،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد
چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت، تو رفتی، تو نماندی،
خواهش نفس شده یار و خدایت،
و همین است که تأثیر نبخشند به دعایت،
و به آفاق نبردند صدایت
و غریب است امامت
من که هستم،
تو کجایی؟
تو خودت کاش بیایی
به خودت کاش بیایی...
وقتی تصمیم می گیری امام را یاری کنی، وارد دو صحنه می شوی.
یکی اینکه شیطان برایت برنامه ریزی دقیق تری می کند.
برای شیطان آدم مهمی می شوی چون می خواهی قدمی برداری. تا قبل از این شاید حتی
نماز هم می خواندی خیلی کاری به کارت نداشت امّا حالا نمازت که جای خود دارد، کوچک ترین قدمهایت برایش نگران کننده است.
باید مواظب باشی خسته ات نکند.
از امام کمک بگیر ...
این تصمیم را که می گیری، پیش خدا و امام
هم جایگاه خاصی پیدا می کنی. آنها هم برایت برنامه دارند.
باید آماده شوی، آمادگی سختی دارد.
زحمت دارد.
یکی از چیزهایی که آماده ات می کند بلاست.
باید آبدیده شوی وگرنه در لحظه های حساس کم می آوری. بلا اگر قدرش را بدانی و در
سختی ها دوام بیاوری و منحرف نشوی، آماده ات می کند و آدمی می شوی که به درد امام
می خورد.
داستان آن کسی را که رفته بود روی بازویش
عکس شیر را خالکوبی کند یادت هست؟
خالکوب تا یک سوزن می زد، دردش می آمد و
می پرسید این کجای شیر است، مثلاً می گفت دمش یا شکمش. می گفت دم نمی خواهد، شکم
نمی خواهد. آخر سر خالکوب گفته بود برو پی کارت، شیر بی یال و دم و شکم که شیر
نیست.
داستان بلا و سختی در راه یاری امام هم
همین است. بلا و سختی نقطه ضعف هایت را نشانت می دهد. با بلا و سختی یک قدم جلوتر
می آیی، مشکل را پیدا می کنی و باید دنبال درمان ضعف ها باشی.
بلا بت هایت را می شکند، وابستگی هایت را
از بین می برد، خالصت می کند برای خدا.
وقتی در بلا چیزهایی را از دست می دهی، می
فهمی که هیچ چیز قابل اعتماد نیست. یاد می گیری که باید تنها بر خدا توکل کنی.مقام
بالایی است که در بلاها صبر کنی، بالاترش این است که بلا را قدر بدانی و شاکر باشی.
زیارت عاشورا را حتماً خوانده ای، آنجا که
می گوید:
اللّهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم
یعنی خدایا شکر گذار مصیبت هایت هستیم.
شده تا حالا بخاطر خدا ....
بخاطر قلب نازنین امام زمانت...
از خیلی چیزا بگذری؟؟؟؟
از یه نگاه حرام....
از یه کلیک حرام!!!!....
از بازدید یه سایت نامشرع...
یا از نشستن پای یه فیلم مبتذل...
یا از رفتن به مهمونی هایی آنچنانی که جوونا........
چقد سعی کردی دل آقا رو بدست بیاری؟؟؟؟
چقد سعی کردی نمازتو اول وقت بخونی؟؟؟
چقد سعی کردی دست ی نیازمندی رو بگیری؟؟؟
تا حالا شده برای بدست آوردن یه دل شکسته قدمی برداری؟؟
واقعا وب درس کردی که آقا رو راضی کنی وبهش بگی که غریب نیستی
آقا...
فقط...
فقط...
و...
فقط...
برای تو مینویسم گل یاس فاطمه...
یا نه؟؟؟
وب درس کردی که
سرگرم شی؟؟؟
وقتتو بگذرونی؟؟
و یا دهن به دهن اینو اون بذاری؟؟
چقد سعی کردی صبح جمعه ای بیدار شی و دعای عهد و با خودت زمزمه
کنی و برای غریبی و تنهایی آقا گریه کنی؟؟؟.... بقولی بگو چند جمعه گذشتی ز
خوابت؟؟؟؟
فقط یادمون باشه ادعای خالی رو ازمون قبول نمیکنن باید نشون
بدیم با اعمال پاکمون نه اینکه هر کاری دلمون بخواد بکنیم...کاکولاتو بزاری
بیرونو......عکستو بزاری فیسبوک که بقیه برات غش کنن، هر مزخرفی ک دوست داری نثار
بقیه کنی...با جنس مخالف بگردی و به زعم خودت عشق و صفا کنی....آخر هفته بری
پارتیو....مشروبتو سروقت بخوریو.... موبایلتو پر از عکس ها و فیلمها وپیامهای
مبتذل کنی... با هرکی دوست داری بگردیو....و در آخر بگی روشن فکرم و دلم پاکه!!!!!!!!!!!!!
نه فداتشم...نمیشه....نمیشه...بخدا اینا قلب آقا رو
میرنجونه...والله میرنجونه...بالله میرنجونه....
فقط ...خبر از دل پر درد گل یاس فاطمه داری که این چنین میکنی؟؟؟
خدایا برسان مهدی فاطمه را......
دنیایت بدجوری طعم قهوه تلخ را میدهد.....
اللهم عجل لولیک الفرج