دلدارم..
چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ق.ظ
در این شبِ ظلمانیِ پیکار... با این همه مصائبِ
خونبار...
تا نیایی، کی شوند
بیدار؟ یک دنیا گرگِ خفته و خونخوار...
شاعر نیستم تا تو
را، بسرایم اما...
این روزها که با
خون، مشقِ عشق در دمشق می نگارند...
این روزها
که هر نسیم از عطرِ رایتی بر فراز گنبد؛ خبر می آورد...
و این دست و چشم ها
که تو را در انتظارند...
و خون های سرخ، که
بر کرانه های جاودانگی ندا سر می دهد...
همه تو را می
خوانند،
تا طلوع صبحِ آمدنت
را، به افق عاشقی،
از مناره های سپیده
ی سحر، اذان دهند به شیدایی...
و به گوش آفتابِ
رویت برسانند که...
دلدار ما بیا،
دنیایِ ما ابریست...
۹۳/۰۵/۲۹